پرواز...
وقتي راه رفتن آموختي، دويدن بياموز
و دويدن که آموختي ، پرواز را
راه رفتن بياموز، زيرا راه هايي که مي روي جزيي از تو مي شود و سرزمين هايي که مي پيمايي بر مساحت تو
اضافه مي کند
دويدن بياموز ، چون هر چيز را که بخواهي دور است و هر قدر که زودباشي، دير
و پرواز را ياد بگير نه براي اينکه از زمين جدا باشي، براي آن که به اندازه فاصله زمين تا آسمان گسترده شوی
من راه رفتن را از يک سنگ آموختم ، دويدن را از يک کرم خاکي و پرواز را از يک درخت
بادها از رفتن به من چيزي نگفتند، زيرا آنقدر در حرکت بودند که رفتن را نمي شناختند
پلنگان، دويدن را يادم ندادند زيرا آنقدر دويده بودند که دويدن را از ياد برده بودند
پرندگان نيز پرواز را به من نياموختند، زيرا چنان در پرواز خود غرق بودند که آن را به فراموشي سپرده بودند
اما سنگي که درد سکون را کشيده بود، رفتن را مي شناخت
کرمي که در اشتياق دويدن سوخته بود، دويدن را مي فهميد
و درختي که پاهايش در گل بود، از پرواز بسيار مي دانست
آنها از حسرت به درد رسيده بودند و از درد به اشتياق و از اشتياق به معرفت
نظرات شما عزیزان:
رویِ کــاغـَـذ مــیــنــویــســم دَســتــهــایِ تـــُـو . . .
و رویِ آن دســت مــیــکــشــم . . . !!!
وبلاگ زیسبایی دارید قالب زیبا و متن های جالب امیدوارم همیشه موفق باشید
من وبلاگتو رو با نام:
پاسخ:ممنون
پاسخ:ممنون
پاسخ:ممنون از نظرت
ممنونم از نظرتم تو وبلاگم
پاسخ:خواهش میکنم